من این 8 ماه رو صرف روشنگری کردم، به هر کس رسیدم گفتم مبارزات بی خشونت، باید بی خشونت پیش بریم، و براش هزارتا دلیل و برهان میاوردم مثلا میگفتم اگه خشونت کنیم سرنوشت جنبش همونی میشه که انقلاب 57 شد، یا میگفتم نباید دست این جنایتکارا بهونه واسه سرکوب داد، یا دیکتاتوری زاییده خشونته، یا ...
اما دیروز یه بحثی بیش اومد که مجبور شدم قبول کنم بدون خشونت هیچ اتفاقی نخواهد افتاد این بحث انقدر جالب بود که با وجود اینکه خیلی گرفتارم تصمیم گرفتم هرطور شده وبلاگمو بروز کنم تا دیگرانم ببینن.
نتیجه بحث رو اینجا با یک مثال میگم تا مساله روشن بشه:
برای اینکه یک تمامیت ارضی کشور محسوب بشه 3 نوع قدرت را باید دارا باشد که عبارتند از:
1- قدرت اقتصادی
2- قدرت سیاسی
3- قدرت نظامی
که عیار ترکیبی این 3 قدرت یک نظام را تشکیل میدهند، بطور مثال نظامهای توتالیتر عیار قدرت نظامی و سرکوبگر بیشتری دارند و نظامهای دموکراتیک قدرت سیاسی و اقتصادی بیشتری دارند اما نکته اینجاست که هر نظمی که بخواهد شکل بگیرد باید حداقلهایی را رعایت کند تا دچار فروپاشی نشود.
حالا یک مقایسه ای میکنم بین رژیم فروپاشیده شاه و رژیم استوار فعلی:
1- از نظر قدرت اقتصادی کمتر کسی هست که از این رژیم دفاعی کند یا حرفی برای گفتن داشته باشد فقط به ذکر این نکته اکتفا میکنم که ایران از بعد از انقلاب زیر فشار شدیدترین تحریمهای اقتصادی طول تاریخش قرار گرفته و همین کافیست که یک کشور را به فروپاشی برساند اما زمان ستمشاهی بنادر ایران با حداکثر ظرفیت کار میکردند و حکومت به فکر تاسیس بنادر جدید افتاد حال آنکه در زمان رژیم فعلی بسیاری از بنادر تعطیل شدند و آنها که مشغول هستند به گفته خودشان با نصف توان در بهتری شرایط کار میکنند!
2- از نظر قدرت سیاسی وضع از اینهم بدتر است، در زمان شاه کشور با تمام قدرتهای سیاسی، اقتصادی، نظامی دنیا شامل اروپا، آمریکا و شوروی روابط دیپلماتیک در سطح بسیار بالایی داشت اما امروز میبینیم وقتی در مورد خزر تصمیم گیری میشود ایران دعوت نمیشود یا شریک اقتصادی- سیاسیشان ونزوئلا سرود ملیشان را اشتباه پخش میکند و هیچ واکنشی نشان نمیدهند.
و مهمتر و ملموستر اینکه پاسپورت ایرانی در سطح بین المللی هیچ ارزشی ندارد(تنها 8 کشور از ایران ویزا نمیخواهند) و بطور کل ایران کشوریست منزوی
3- قدرت نظامی که رژیم فعلی بسیار ادعا دارد که از نظر نظامی پیشرفته است و توان نظامی بالایی دارد.
سه مورد را بیان میکنم و قضاوت را بر عهده خواننده میگزارم:
1 - جنگ ایران و عراق: جنگ بین رژیم شاه و عراق تنها 6 روز طول کشید و شاه پیروز شد و رژیم بعث را با خفت سرکوب کرد اما جنگ بین رژیم فعلی با عراق 8 سال طول کشید و دست آخر منجر به نوشیدن جام زهر شد!
2 - در زمان شاه هیچ کشوری به خود جرات نمیداد سر تمامیت ارضی ایران کمترین بحثی داشته باشد اما امروز آقایان سالهاست بر سر جزایر کاملا ایرانی با امارات بر سر میز مذاکره هستند
3 - ماجرای سر بریدن دیپلماتهای ایرانی در افغانستان و زندانی بودن ایرانیها در زندانهای اسراییل
با مقایسه موارد فوق و در نظر گرفتن اینکه رژیم شاه سقوط کرد به این نتیجه میرسیم که اگر این حکومت همچنان پابرجاست باید یکجای کار ایراد داشته باشد اما آن ایراد کجاست؟
به نظر بنده ایراد آنجاست که ما یک رژیمی که قصد اداره امور مردم و کشور را داشت را با رژیمی مقایسه میکنیم که کمترین توجهی به اداره مردم و کشور ندارد و در واقع یک نظام نیست و نظمی ندارد و مدتهاست فروپاشیده است. اما اسلحه دارد و به مردم بی پناه زور میگوید تصور گروهی از افراد را که در آن گروه همه جور آدمی از دزد جنایتکار گرفته تا مهندس و دکتر و کاگر و تا نظامی وجود دارد. اگر به این گروه هشدار داده شود که باید یک سد بسازند تا جان خود را از گزند سیلاب نجات دهند چه اتفاقی می افتد؟ واضح است که همه دست به دست میدهند و سد را میسازند مهندسان طرح میدهند کارگران اجرا میکنند نظامی ها با اشرار و راهزنها و نخاله ها برخورد میکنند و ... در آخر سد ساخته میشود.
اما حالتی را در نظر بگیرید که راهزنها و جنایتکاران صاحب اسلحه باشند! در این حالت آنها به فکر دزدی خودشان خواهند بود و با زور اسلحه مردم را غارت خواهند کرد و در لحظه آخر اگر زرنگ باشند به کوهها میگریزند و جان بدر میبرند و مردم نابود میشوند.
اما راه چیره شدن بر این راهزنها چیست؟
به نظر من راه حل هرچه باشد تظاهرات سکوت نیست و چه بسا باید به زبان خودشان با آنها روبرو شد با کسی که اسلحه برویت گرفته و حرف زور میزند و مردمی را در حال نابود کردن است آیا میشود با زبان مسالمت آمیز و سکوت روبرو شد؟
به نظر من این رژیم سالهاست فروپاشیده و قبل از اینکه همگی غرق شویم باید فکری کرد